یکشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۷



خبری از زیتون نبود ولی آسمون قشنگ بود...





2 Comments:

Anonymous ناشناس said...

اووووی:(
بچه م دیدی چطور دربه در آب های نا معلوم شد؟
هی گفتن بره درس بخونه...اینجا موندن نداره..آینده نداره...
اما بچه م دلش گرفته بود.هیچ کس نفهمید.حالا هم که معلوم نیست کجاست.کی میاد.می اشکاشو پاک میکنه:(

۱:۲۵ قبل‌ازظهر  
Blogger باران said...

نه اون خوب میشه....

۳:۲۰ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home